منوی اصلی
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
وصیت شهدا
وصیت شهدا
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
نویسندگان
لوگوی دوستان
امکانات دیگر



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 71
بازدید دیروز : 29
بازدید هفته : 71
بازدید ماه : 124
بازدید کل : 13985
تعداد مطالب : 161
تعداد نظرات : 84
تعداد آنلاین : 1

Alternative content




داستان روزانه

فال انبیاء




ابر برچسب ها
طنز (13) ,  جالب (5) ,  داستان (5) ,  پسر (4) ,  اشتغال (3) ,  احمدی (3) ,  وزیر (3) ,  جلیلی (3) ,  رضایی (3) ,  احمدی مشایی (3) ,  عارف و (3) ,  شعر (3) ,  رزمنده (3) ,  قلب (3) ,  اسلام (2) , 

داد زن شوهر خود را پیغام / که چرا عرضه نداری الدنگ؟

جاری‌ام رفته نشسته در قصر / بنده محبوس در این خانه تنگ

تو برایم نخریدی خودرو / پایم از پیاده رفتن شد لنگ

مردم از خانه‌نشینی ای مرد / تو بیا تا برویم سوی فرنگ

کاش می‌شد که تنم می‌کردم / پالتوی پوستی از جنس پلنگ

رنگ مویم دگر افتاد از مد / موی خود را بکنم باید رنگ

گر تو خواهی که طلاقت ندهم! / "باید این لحظه بی‌خوف و درنگ"

روی و پول فراوان آری / تا حرامت نکنم چند فشنگ

با نگاه غضب‌آلود و خشن / بر دل شوی خودش هی زد چنگ

شوهر ذلیل مادرمرده / نه بل‌آن جمله مردان را ننگ

هیبت شوهری از یاد ببرد / همچو ماهی که شود صید نهنگ

رفت و از غصه نشست و می خورد / شد ز می خوردن بسیار ملنگ

خیره از باده پی منقل رفت / شد هروئینی و آلوده بنگ

زن ظالم که بهانه می‌جست / سوی قاضی شد و سر داد آهنگ:

شوهر بنده که تریاکی هست / می‌زند سیلی و مشت و اردنگ

گر تو صادر نکنی حکم طلاق / می‌شوم کشته ضربات کلنگ

شوهر بنگی من تا اینجاست / شهد در کام حقیر است شرنگ

قاضی بی‌خبر و نا آگاه / خام یک مشت اراجیف جفنگ

به زن قصه طلاق اعطا کرد / شد زن قصه ما فاتح جنگ

خواست از محکمه بیرون آید / حکم قاضی به کفش چون نارنگ

از قضا خورد دم در به زمین / "واندکی سوده شد او را آرنگ"

"از زمین باز چو برخاست نمود / پی برداشتن حکم آهنگ"

از دل شوهر سابق ناگاه / آمد آهسته برون این آهنگ:

آه دشت ژن من یافت خراش / آه پای ژن من خورد به شنگ!

 

-----------------------

 

- و بدان ای فرزند که شعر فوق بدان سبب سروده شده‌است که حواست را جمع نموده و زن نگیری که زن تو را معتاد می‌کند.

 

پی نوشت: ما حرفمان را پس می‌گیریم. ای فرزند زن بگیر که از قدیم گفته‌اند زن که عمر و نفسه دوتاش خوبه چهارتاش بسه!

 





برچسب ها : طنز, قلب, شوهر,
توسط : mostafa hosseinpour |  

آیا تازه ازدواج کرده‌اید؟ آیا برای تعامل با خانواده شوهرتان دچار مشکلات اساسی هستید؟ آیا جواب طعنه‌های خواهر شوهر و کنایه‌های مادرشورهر را نمی‌توانید بدهید؟

این که غصه نداره! آموزش تصویری نحوه پذیرایی از خانواده شوهر را برای یک بار هم که شده ملاحظه و اجرا کنید تا اثر معجزه‌آسای آن را با چشم خودتان ببینید.

گفتنی است این شیوه سالیان سال است که در ممالک متمدنه و غیرمتمدنه توسط انواع مختلف آدمیزادها و با وسایل گوناگون مورد آزمایش قزاز گرفته و کاربردی بودن و اثرگذاری فوق‌العاده آن مشخص شده و همه کارشناسان متفق‌القول هستند که این آموزش تصویری یک راه خیلی مطمئن برای رسیدن به آرامش خیال جهت عروس‌های جوان است.

گفتنی است عواقب احتمالی استفاده از روش فوق برعهده خودتان بوده و ما هیچ‌گونه مسوولیتی در این زمینه برعهده نمی‌گیرد.

گام‌های شش‌گانه زیر را اجرا کنید تا زندگی‌تان از این‌رو به آن‌رو شود

 





برچسب ها : طنز, خواهر, عروس,
توسط : mostafa hosseinpour |  

 

 

 

 

 

 





برچسب ها : طنز, عید, نوروز,
توسط : mostafa hosseinpour |  

زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می كنند البته بدون بخارش هم بدرد نمی‌خورد.

زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشك آدم رو در می‌آورد.

زنها مثل سكوت هستند با كوچكترین حرفی می شكنند.

زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می كنند.

زنها مثل تخت خوابگاه هستند نو و تازه هایشان كمیابند و كهنه هایش هم سرو صدا زیاد می كنند.

زن ها مثل الكل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.

زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

زنها مثل كامپیوتر هستند یك بار خودش را میگیری و یك عمر لوازم جانبی آنرا.

زنها مثل كیك خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان میشود اما كمی بعد دل آدم را میزند.

زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی كه ساكتند خوبند





برچسب ها : زن, وسایل, طنز,
توسط : mostafa hosseinpour |  

غر زدن یک بیماری تاریخی در میان مردم و شاید برخی مسئولان کشور که آنها هم جزئی از مردم هستند، است.

البته ناگفته نماند چندی است گروهی معروف به روشنفکران بیشتر از دیگران به معقوله غر زدن روی آوردند پس مانند شعر زیر غر بزن تا روشنفکر باشی:

صبح تا شب، مستمر غر می زنیم
ما اصولاً بیشتر غر می زنیم

******
طبق تحقیقات، حتی توی خواب
یا به پهلو یا دمر غر می زنیم

******
صبح بعد از پاشدن از خواب هم
ابتدا یک مختصر غر می زنیم

******
توی منزل هم اگر ممکن نشد
می رویم این دور و بر غر می زنیم

******
ظاهرا خوب است، حالی می دهد
علتش این است اگر غر می زنیم

******
هر کجا باشیم، در آپارتمان
یا که ویلا و کپرغر می زنیم

******
پشت رل در مرسدس بنزی قشنگ
یا که بر پالان خر غر می زنیم

******
گاه گاهی نم نمک یا زیر لب
گاه گاهی با تشر غر می زنیم

******
یا که خیلی بد ادا همراه با
پیچ و تابی در کمر غر می زنیم

******
گاه با کوبیدن یک لنگه کفش
یا دو دستی توی سر غر می زنیم

******
از کسی هر وقت دلخور می شویم
هفته ها کلی پکر غر می زنیم

******
وقت بیماری که محشر می شویم
بیشتر از سی نفر غر می زنیم

******
همسفر ها بیشتر تک می پرند
بسکه دائم در سفرغر می زنیم

******
بچه تا می گوید از بیرون برام
چیپس یا چیزی بخرغر می زنیم

******
توی شرکت از مدیر آزرده ایم
رو به این مشدی صفرغر می زنیم

******
یا که از دایی کیارش دلخوریم
هی به زندایی قمرغر می زنیم

******
وقت بر گشتن به منزل از سرِ
کوچه یا از پشت در غر می زنیم

******
چانه و این فکمان اوراق شد
بس که هی بر همدگر غر می زنیم

******
ما کما کان نیمی از این عمر را
بیخودی یا بی ثمر غر می زنیم





برچسب ها : طنز, زیبا, عمومی,
توسط : mostafa hosseinpour |  

  پسری با پدرش در رختخواب

    درد ودل می کرد با چشمی پر آب

 

    گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست

    زندگی از بهر من مطلوب نیست

 

     گو چه خاکی را بریزم توی سر

    روی دستت باد کردم ای پدر

 

     سن من از 26 افزون شده

    دل میان سینه غرق خون شده

 

    هیچکس لیلای این مجنون نشد

    همسری از بهر من مفتون نشد

 

    غم میان سینه شد انباشته

    بوی ترشی خانه را برداشته

 

    پدرش چون حرف هایش را شنفت

    خنده بر لب آمدش آهسته گفت

 

    پسرم بخت تو هم وا می شود

    غنچه ی عشقت شکوفا می شود

 

    غصه ها را از وجودت دور کن

    این همه دختر یکی را تور کن

 

    گفت آن دم :پدر محبوب من

    ای رفیق مهربان و خوب من

 

    گفته ام با دوستانم بارها

    من بدم می آید از این کارها

 

    در خیابان یا میان کوچه ها

    سر به زیر و چشم پاکم هر کجا

 

    کی نگاهی می کنم بر دختران

    مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟

 

    غیر از آن روزی که گشتم همسفر

    با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

 

    با سه تا شان رفته بودیم سینما

    بگذریم از ما بقیه ماجرا

 

    یک سری ، بر گل پری عاشق شدم

    او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

 

    یک دو ماهی یار من بود و پرید

    قلب من از عشق او خیری ندید

 

    آزیتای حاج قلی اصغر شله

    یک زمانی عاشقش گشتم بله

 

    بعد اوهم یار من آن یاس بود

    دختری زیبا و پر احساس بود

 

    بعد از این احساسی پر ادعا

    شد رفیق من کمی هم المیرا

 

    بعد او هم عاشق مینا شدم

    بعد مینا عاشق تینا شدم

 

    بعد تینا عاشق سارا شدم

    بعد سارا عاشق لعیا شدم

 

    پدرش آمد میان حرف او

    گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

 

    گرچه من هم در زمان بی زنی

    روز و شب بودم به فکر یک زنی

 

    لیک جز آنکه بداری مادری

    دل نمی دادم به هر جور دختری

 

    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی

    واقعا ً که پوز بابا را زدی

 

 

 





برچسب ها : طنز, شعر, ترشیده,
توسط : mostafa hosseinpour |  

یاد آن روزی که بودم اولی

    ناز و طناز و عزیز و فلفلی

 

 

    شاه خانه بودم و با داد و دود

    هر چه را میخواستم آماده بود

 

 

    وای از آن روزی که آمد دومی

    نق نقو و بد ادا و قم قمی

 

 

    من وزیر گشتم و افتادم زجا

    دومی به جای من گردید شاه

 

 

    تا به خود آیم و خودداری کنم

    سومی آمد و او شد خواهرم

 

 

    دختری زیبا و خوش رو مثل ماه

    من و داداشم کشیدیم سوز و اه

 

 

    جای سبزی و گل در زندگی

    سر رسید از گرد راه چهارمی

 

 

    دیگر آن خانه برایم تنگ شد

    سبزی گل در نگاهم سنگ شد

 

 

    داشتم میکردم عادت ناگهان

    پنجمی هم پا گشود بر این جهان

 

 

    گر چه بهر سوختن ۵ تن کافی نبود

    ششمی هیزم شد و ما مثل دود

 

 

    ناصر و منصور و شهناز و شهین احمد و فرهاد ...

    هفتم مهین خانمان گردید در هم بر همی

 

 

    سه قلو شد هشتمی و نهمی و دهمی

    ای امان و ای امان و ای امان ای امان از دست بابا و مامان

 

 

    مادرم شد بار دیگر حامله

    این که آید تیم فوتبال کامله

 

 

    ناصر و منصور و شهناز و شهین

    احمد و فرهاد و مهناز و مهین

 

 

    علیمردان خان گل و معصومه جان

    آخری هم میشود دروازه بان !!!!

 

 





برچسب ها : طنز, جک, باحال,
توسط : mostafa hosseinpour |  

 

کچل باشی، بری بالای شهر میگن مد روزه، بری مرکز شهر میگن سربازی، بری پایین شهر میگن زندانی بودی، این همه تفاوت توی شعاع 20 کیلومتر...!!!

 

***********************

 

یعنی فقط کافیه تو خونتون بفهمن که امتحان دارین، اونوقت بخوای بری توالتم میگن کجا؟؟؟ مگه تو امتحان نداری؟؟؟

 

***********************

 

میازار موری که دانه کش است... در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست فتوایی صادر نشده می توانید بیازارید...!!!

 

***********************

 

تلویزیون داره سیرک نشون میده که چهارتا گاو میان از رو طناب میپرن و میرن! مامانم یه نگاه به تلویزیون میندازه و بعدش یه نگاه به من! میگه : اینا گاو تربیت کردن ما هنوز تو تربیت تو موندیم...!!!

 

***********************

 

جاتون خالی دیشب رفته بودم شهر بازی و فقط به یه نتیجه رسیدم: توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی "غلط کردم" هم بزارن...!!!

 

***********************

 

تا حالا دقت کردی وقتی کباب با برنج میخوریم 90% حواسمون به اینه که هردوتاش باهم تموم شه..!!!

 

***********************

 

تا حالا دقت کردین لذتی که در پرت کردن شلوار گوشه اتاق هست، تو زدنش به چوب لباسی‎ ‎نیست ...!!!

 

***********************

 

بابام اومده تو اتاقم میگه: اینترنت قطعه؟؟؟ میگم: نه چرا قطع باشه!؟ میگه: آخه دیدم داری درس میخونی...!!!





برچسب ها : طنز, بخون, بخند,
توسط : mostafa hosseinpour |  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

***اعتراف می کنم یه بار از مسیری پیاده داشتم می رفتم خونه دوستم، رسیدم سر کوچشون دیدم ورود ممنوعه. رفتم از یه چهارراه بالاتر دور زدم از سر کوچشون وارد شدم!

 

***اعتراف میکنم نصفه شبی وسط کویر چادر زدیم بهم گفت به آسمون نگاه کن ببین چی می بینی؟ گفتم یه آسمون ستاره گفت خوب یعنی چی؟ من که نمیخواستم کم بیارم گفتم از چه جهتی؟ فلسفی، نجوم یا علمی؟ گفت احمق جان چادرمون و دزدیدن!!!!

 

***داشتم به همسرم اس ام اس میدادم که عروسک خوشگله من کجاست؟ اشتباهی به بابام دادم. جواب داد من چه میدونم خرسه گنده؟ الان بچت باید عروسک بازی کنه!!!!!!!!

 

***اعتراف یكی از دوستان : مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو 95 سالگی فوت کرد .صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود ... یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید : مامان بزرگ زود رفتی ... یهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نمیشد

 

***اعتراف میکنم سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم.

 

***اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم....بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن...اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده...!!

 

***اعتراف میکنم به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت!!

 

***اعتراف میكنم بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم كه همسایمون مارو لو داد و كتك خوردیم!!





برچسب ها : اعتراف, همسایه, طنز,
توسط : mostafa hosseinpour |  

دوستم تو خونه خوابیده بود داداشم از راه اومده میگه خوابه؟

میگم پَـــ نَ پَـــ رفته رو اسکرین سیور لگد بزنی روشن میشه!!!!

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

آب خونه قطع شده بود. بعد که وصل شد یه آب زرد از شیر میومد. می پرسه زنگ لوله هاست؟

پــــَ نه پــــــَ سازمان آب واسه عذرخواهی اولش آب پرتقال می فرسته..!

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلو در پارک کرده میگه میخوای بری تو؟

پـَـــ نــه پـَـــ در و باز کردم هوای کوچه عوض شه

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

رفتم فست فود گارسون دختر اومده میگه غذا میل دارین ؟!

میگم پـَـــ نــه پـَـــ بشین ۲ دقیقه اومدم خودتو ببینم همش تو اشپزخونه ای!!!

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

رفتم حموم داد زدم میگم این آب چرا ســـــــــرده؟!!!! بابام میگه داری دوش میگیری؟

میگم پـَـــ نــه پـَـــ دارم تمرین های دوره غواصی رو تو تشت دوره میکنم …

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

رفتم خاستگاری میرم تو اتاق که با دختره خصوصی صحبت کنم دختره میگه میخای باهام ازدواج کنی

میگم پـَـــ نــه پـَـــ اومدم باهم خاله بازی کنیم حوصلم سررفته بود

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

پسره به دوستش میگه:GF همون دوست دختره؟!؟! دوستش

میگه پـَـــ نــه پـَـــ مخفف گوجه فرنگیه

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

جارو دستم بود داشتم می رفتم اتاقمو جارو بزنم … عمه ام دید گفت داری میری جارو بزنی؟

پـَـــ نــه پـَـــ زنگ زدم بچه ها بیان قسمت هشت هری پاترو بسازیم

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

تو اتاق عمل نوزاد تازه به دنیا اومده به دستیار میگم چاقو رو بده میگه میخوای بند نافو ببری؟

پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوام رقص چاقو کنم از مامان بچه شاباش بگیرم!!

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

با دوستم رفتیم باغ وحش،جلوی قفسِ شیر وایسادیم. دوستم میگه:شیرِ؟

میگم:پَــــ نَ پَــــ… گربه اس باباش مرده ریش گذاشته!!!!

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

رفتم درمونگاه , منشیه میگه : مریض شمایید؟

گفتم پَــــ نَ پَــــ من میکروبم , اومدم خودمو معرفی کنم!

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

با دوستم رازِ بقا میدیدیم بهم میگه:شیرایِ نَر همشون صورتاشون مو داره !!!

گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ فقط اونائی که عضو پایگاه مقاومت بسیج جنگلن اینطورین

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

دوستم پریده تو استخر داد میزنه میگه شنـــا کنم ؟

میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ بزار اهنگ تـایتـانیک بزارم آروم غرق شو..!

...........پ ن پ های جالب و با حال..............

اومده تو اتاق ،قابِ عکسِ رو دیوار و دیده میگه : وای داداشتــــــــــــه؟؟؟

میگم: آره

میگه : عکسشـــــــــــــه؟؟؟

میگم پـــَــ نَ پـــَـــ خودشه ، گذاشتمش رو دیوار با دمپایی کوبیدم رو صورتش،چسبیده به دیوار!!!





برچسب ها : پ ن پ, دوست, طنز, عاشق,
توسط : mostafa hosseinpour |  

- يک پسر خوب امضاء گواهي نامه اش خشک نشده به رانندگي خانمها گير نميدهد-1

 

۲ـ یک پسر خوب تنها جوکهايي را بيان ميکند که مورد تائيد وزارت 1) ارشاد اسلامي2) وزارت بهداشت3) وزارت مبارزه با تبعيضات استاني و ... باشد.

 

۳ـ يه پسر خوب کمتر با اين جمله مواجه ميشود"مشتري گرامي دسترسي شما به اين سايت مقدور نمي باشد"..

 

۴ـ يه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نميره.

 

۵ـ يه پسر خوب عکس الکسندروگراهام بل رو قاب نميکنه بزنه تو اتاقش.

 

۶ـ یه پسر خوب پشت چراغ قرمز با ديدن يه خانم رديف چشماش مثه چراغهاي فولکس نميزنه بيرون



ادامه مطلب

برچسب ها : پسر, بچه, طنز, خوب,
توسط : mostafa hosseinpour |  

یک روز از یک زوج خوشبخت سوال کردم

دلیل موفقیت شما در چیست ؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمی‌کنید؟

آقاهه پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم

قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم!

گفتم: آفرین! زنده‌باد ! تو آبروی همه‌ی مردها را خریده‌ای ! من بهت افتخار می‌کنم.

حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اونها حق اظهارنظر داره، چیه ؟

آقاهه گفت: مسائل بی‌اهمیتی مثل این که ما با کی رفت ‌و‌ آمد کنیم، چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشین‌مان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و ...

گفتم: پس اون مسائل کلی و مهم که تو در موردش نظر می‌دی، چیه ؟

آقاهه گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و اوضاع جاری مملکت نظر می‌دهم.

 





برچسب ها : طنز, ازدواج, زن, شوهر,
توسط : mostafa hosseinpour |  

باز هم خواب ریاضی دیده ام                             خواب خطهای وازی دیده ام

 

خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند          خنجر دیفرانسیل هم گشته کند

ز سر هر جای گشتی میپرم                   دامن هر اتحادی می درم

 

 

دست و پای بازه ها را بسته ام              از کمند منحنی ها رسته ام

 

 

شیب هر خط را به تندی می دوم    گوش هر ایگرگ و شئ را می جوم

 

 

گاه در زندان قدر مطلقم                       گاه اسیر زلف حد و مشتقم

 

 

گاه خط ها را موازی می کنم           با توانها نقطه ها بازی می کنم

 

 

 

لشگری تمرین دارم بی شمار            تیمی از فرمول دارم در کنار

 

 

ناگهان دیدم توابع مرده اند         پاره خط نقطه ها پژمرده اند

 

 

ز لگ و بسط و نپر آثار نیست      ردپایی از خط و بردار نیست

 

 

آری آری خواب افسون می کند         عقده را از سینه بیرون می کند

 

 

 

مردم از این ایکس و ایگرگ داد داد         روز های بی ریاضی یاد باد

 

 

 

 

 

 

 





برچسب ها : شعر, طنز, ریاضی,
توسط : mostafa hosseinpour |  


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد